ایام نحس نیستند

۳,۸۴۰

قال الحسن بن مسعود: دخلت على أبي الحسن علي بن محمد ع و قد نكبت إصبعي (انگشتم وارونه شد و در رفت) و تلقاني راكب و صدم كتفي و دخلت في زحمة (وارد محل شلوغي شدم) فخرقوا علي بعض ثيابي (لباسم پاره شد) فقلت كفاني الله شرك من يوم فما أيشمك (عجب روز شروري هستي چرا اينقدر بلا سر من مي آوري؟) فقال ع لي يا حسن هذا و أنت تغشانا (تو با ما در ارتباطي) ترمي بذنبك من لا ذنب له (گناهت را به گردن کسي مي اندازي که بي تقصير است.) قال الحسن فأثاب إلي عقلي و تبينت خطئي فقلت يا مولاي أستغفر الله فقال يا حسن ما ذنب الأيام حتى صرتم تتشأمون بها (روزها چه گناهي دارند که آن را شوم مي شماري) إذا جوزيتم بأعمالكم فيها (و شما به سبب اعمالتان مجازات مي شويد) قال الحسن أنا أستغفر الله أبدا و هي توبتي يا ابن رسول الله قال ع و الله ما ينفعكم و لكن الله يعاقبكم بذمها على ما لا ذم عليها فيه أ ما علمت يا حسن أن الله هو المثيب و المعاقب و المجازي بالأعمال عاجلا و آجلا قلت بلى يا مولاي قال ع لا تعد و لا تجعل للأيام صنعا في حكم الله قال الحسن بلى يا مولاي.
يکي از اصحاب ايشان به نام حسن بن مسعود مي گويد: يک روز مي‌خواستم خدمت ايشان مشرف شوم و در مسير خود به سمت ايشان به چند گرفتاري مبتلا شدم. اول اينکه انگشت پايم وارونه شد، دوم اينکه مرد اسب سواري از کنار من رد شد و خودش را به من زد و شانه ام آسيب ديد. سوم اينکه از محيط شلوغي رد مي شدم که لباسم پاره شد. من با خودم به روز گفتم: عجب روز شروري هستي چرا اينقدر بلا سر من آوردي.
بعد مي گويد: خدمت امام هادي عليه السلام رسيدم و کأنه ايشان باخبر شده بودند و به من فرمودند: اي حسن! اين حرفها را مي زني و بالاخره پيش ما مي آيي و با ما در ارتباطي. با اين کار گناهت را به گردن کسي مي اندازي که هيچ گناهي ندارد.
حسن مي گويد: به ايشان عرض کردم، استغفار مي کنم. ولي حضرت ادامه داد: روزها چه گناهي دارند که کارت به جايي رسيده که ايام را شوم مي داني و حال آنکه خداوند شما را به سبب اعمالتان مجازات مي کند؟ لابد کاري کردي که امروز گرفتار اين مشکلات شدي.
اين يک مسأله ي مهمي است که هم در ادبيات فارسي و عربي رسم است که گناهان را به گردن چرخ کج مدار و ايام و روزگار مي اندازند. اين را در اصطلاح روانشناسي (فرا افکني) مي نامند. يعني انسان براي تبرئه کردن خودش، و اينکه نمي خواهد قبول کند کار بدي انجام داده است که سزاوار اين بلاها شده است، گناهان را به گردن روزگار مي اندازد. فرا افکني موجب مي شود که انسان گمراه شود و به اشتباه خود پي نبرد.
شاعر عرب مي گويد:
يعب الناس کلهم زمانا و ما لزماننا عيب سوانا
و ان الذئب يترک لحم ذئب و ياکل بعضنا بعضا عيانا
واقعيت اين است که شب و روز ما با شب و روز زمان پيامبر فرقي ندارد فقط ما هستيم که در اين زمان و يا در آن زمان هستيم.
فرا افکني يک نوع شرک است يعني به جاي اينکه اعتقاد داشته باشيم که در عالم هيچ موثري بجز خدا نيست، چرخ و فلک را نيز مؤثر بدانيم. ما بايد بعد از اينکه گرفتار مشکلي شديم فکر کنيم ببينيم چه کاري کرديم که چنين شده است. اگر انسان اين گونه فکر کند مي توان در کمترين وقت خودش را اصلاح کند ولي با فرا افکني، تقصيرات خود را به فراموشي مي سپارد و به ضعف خود پي نمي برد.