بزرگ ترین دام شیطان

۱۰,۱۳۲

رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در روایتی می فرماید: اتَّقُوا الدُّنیا وَاتَّقُوا النِّسَاءَ فَأِنَّ إبلیسَ طَلّاعٌ رَصّادٌ وَما هُوَ شيءٌ مِن فُخوخِهِ بِأَوثَق لِصَيدِهِ فِي الأَتقياءِ مِنَ النِّساءِ.[1]

«طَلّاعٌ» به معنای جستجوگر و «رَصّادٌ» به معنای کمین نشین است. «فُخوف» نز به معنای دام ها می باشد.

یعنی هیچیک از دام‌های شیطان برای صید کردن افرادِ با تقوا بزرگتر از زنان نیست.

این یک نوع اعلام خطر برای افراد با تقوا است که مراقب خود باشند.

در یکی از مجلات قبل از انقلاب نوشته شده بود که هیچ پرونده ی جنائی وجود ندارد مگر اینکه پای زنی در آن پرونده دیده می شود.

قرآن هم می‌فرماید: ﴿إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ﴾[2] این خطاب نسبت به تمامی زنان است. هرچند زنان صالحه، باتقوا، درستکار و پرهیزکار کم نیستند و ما به آنها احترام می گذاریم. اما این هشدار، بسیار مهم است که زنان خطرناکترین دام برای اتقیا هستند.

من روایتی به این صراحت من ندیدم که این چنین هشداری به اتقیا بدهد.

همچنین روایت دیگری آمده است: مَن تَزَوَّجَ فقد أحرَزَ نِصفَ دِينِهِ، فَلْيَتَّقِ اللّه َ في النِّصفَ الآخر[3] که اشاره به همین معنا دارد زیرا با ازدواج پنجاه درصد دین حفظ می شود که درصد قابل توجهی است. بنابر این نباید این مسئله را کوچک شمرد و نباید تصور کرد که انسان با صرف باتقوا بودن، می تواند از خودش مطمئن باشد. گاه افرادی در پُست های مهمی بودند که به دلیل مبتلا شدن به همین مسأله از پُست خود برکنار شدند و حتی در یک مورد، برادر آن فرد نام شناسنامه ی خود را عوض کرد و به هر حال آن فرد برای همیشه از صحنه ی اجتماع کنار رفت و نامش از اذهان محو شد.

راه چاره، پناه بردن به خدا و مراقب و هوشیار بودن و از لغزشگاه ها دوری جستن است.

اگر انسان عوامل تحریک کننده را از خودش دور کند به مقدار قابل توجهی می تواند خود را از ابتلا به این مسأله نگه دارد.

حتی گاه انسان از راه حلال به این مسأله ورود پیدا می کند ولی اگر عرفا این کار موجب بی آبرویی شود عنوان ثانوی محسوب می شود و حرام می گردد. مثلا کسی پست اجتماعی مهمی دارد که اگر بخواهد مدام دنبال عقد موقت باشد این کار خلاف شؤونات او و ممنوع است. حتی در سیره ی رسول خدا (ص) و ائمه دیده نشده است که آنها عادت به صیغه کردن داشته باشند و حتی اصحاب خود را از روی آوردن به این کار نهی می کردند.

البته روایاتی این مسأله را ترغیب می کند ولی این روایات به سبب این است که جواز این کار به عنوان یک اصل دینی فراموش نشود و افراد تحت تأثیر حکم خلیفه ی دوم که این کار را نهی کرده بود واقع نشوند.

[1] نهج الفصاحة، ابوالقاسم پاینده، ج1، ص164، حدیث 50.
[2] یوسف/سوره12، آیه28.
[3] الاصول من الکافی، شیخ کلینی، ج5، ص329، ط دار الکتب الاسلامیة.